عبور نگاه از مرز واقعیت
وقتی برسه,دیگه دیر شده,هیچ کاریش نمیشه کرد .علتش هر چی باشه مهم نیست.مهم اینه که اگه بیاد جلوش رو نمیشه گرفت.
و اون چیزی جز « عبور نگاه از مرز واقعیت نیست». عبور نگاه یک« من» ازمرز واقعیت یک« تو» برای هر کسی ممکنه
واقعیت «تو» پیش بیاد.من و تو های زیادی میان و میرن.در این بین «من» هایی که «تو» رو دارن ولی اون توها اونها رو به
به عنوان من (یا توهای) خودشون قبول ندارن؛بی کس و شاید گریون تنها می مونن. بعضی وقتها این بی تویی و داشتن فقط حس
این داشتن_ حتی بدون وجود تو یا من_ لذت بخشه چه برسه به بودن من و تو !
Monday, February 02, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment