وقتي شبا هنگام سكوت را دريابي ِآنچه را تنهايي بي توست خواهي يافت.
نقاب را از چهره بردار ِپيكر پاك و عريان خود را بنگر كه نرم و آرام به
دست نوازش گر باد نقش ميگيرد.
تا خواهي كه خود را دريابي صدايي تو را ميخواند:
ماه من ِ برخيز ِ صبحگامان نزديك است ِ مجال ماندن نيست...
Sunday, October 15, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment