گریه می کنم وقتی فرشته تصمیم میگیرد بمیرد
یه وقتی یه دوستي رو تو نت دیدم بعد از احوال پرسی ازم پرسید که چیزي راجع به آدونیس مي دونم یا نه.
چون اون موقع id آدونیس آن لاین بودم.بعد من که یه مقدار توضیح دادم .اون گفت وجه اشتراک انسان و فرشته است! یعنی فرشته ها هم می تونن عاشق بشن . بعد که یه مقدار صحبت کردیم و ازش سوال
کردم متوجه شدم که دانشجوی دکترای الاهیات تو تهرانه .و اون حرفهایی هم که زد مربوط به بحث های درسیشه! . بگذریم عشق در هر صورت زیباست به شرطی که کلمه عشق رو فقط مختص روابط بین فردی ندونیم .مفهوم
عشق زیبا تر از این حرفا ست.
Sunday, September 21, 2003
Monday, September 15, 2003
انسان كيست؟
انسان كيست؟اين سئوال ما را به قلب مسئهاي رهنمون است.اگر انسان شئ بود,مي پرسيديم:
((انسان چيست)) و در پاسخ او را مانند شئ در طبيعت يا فرآورده صنعتي تعريف مي كرديم.
اما انسان شئ نيست و در رديف تعريف موجود بيجان نميگنجد.بر غم اين واقعيت گاهي آدمي
را به چشم شئ مي بينند, و با سمتهائي مانند كارگر ,كارمند,مدير كارخانه,دكتر و غيره توصيف
مي كنند ولي شل و مقام فقط نقش اجتمعي هر كس را مشخص مي سازد.به سخن ديگر انسان
بر حسب موقعيتي كه در جامعه دارد تعريف ميشود.انسان جسم بيجاني نيست,موجودي زنده است
كه در جريان مداوم فرايند مداوم قرار دارد ,در هر لحظه يا مرحله زندگي همان نيست كه مي تواند
باشد يا بشود.
اريك فروم
انسان كيست؟اين سئوال ما را به قلب مسئهاي رهنمون است.اگر انسان شئ بود,مي پرسيديم:
((انسان چيست)) و در پاسخ او را مانند شئ در طبيعت يا فرآورده صنعتي تعريف مي كرديم.
اما انسان شئ نيست و در رديف تعريف موجود بيجان نميگنجد.بر غم اين واقعيت گاهي آدمي
را به چشم شئ مي بينند, و با سمتهائي مانند كارگر ,كارمند,مدير كارخانه,دكتر و غيره توصيف
مي كنند ولي شل و مقام فقط نقش اجتمعي هر كس را مشخص مي سازد.به سخن ديگر انسان
بر حسب موقعيتي كه در جامعه دارد تعريف ميشود.انسان جسم بيجاني نيست,موجودي زنده است
كه در جريان مداوم فرايند مداوم قرار دارد ,در هر لحظه يا مرحله زندگي همان نيست كه مي تواند
باشد يا بشود.
اريك فروم
Friday, September 12, 2003
يك استكان چاي سرد
چند وقت پيش كه رفته بودم شهسوار .دم غروبي كه اومدم بيرون برم مغازه از دور ديديم همه دارن ميرن يه طرف كه
اتفاقا مسير من هم به همون سمت بود.از دور مي ديدم كه دعواست.به نظرم اومد كه يه تكه چوبه تقريبا بلنده!بعدا كه جوتر رسيدم و ماجرا رو پرسيدم معلوم شد ماجرا از اين قراره كه: يه ماشيني نزديك بود به يه پسر بچه بزنه. يه دختر خانومي كه
داشت از اون طرفها مي گذ شت اين صحنه رو كه ديد دلش سوخت و يه چيزي به راننده گفت.اون راننده هم كه ماشين رو نگه
داشته بود اومد پائين يه چيزايي جوابش رو داد!در همين حين برادر ايين دختر خانوم رسيد.حالا ديگه طولش نميدم .سر اين ماجرا دعوا شد .اون چوب هم كه گفتم ديدم شكست .يه چوب بلند نبود يه پا رو بود كه برادره رو سر راننده شكسته بود!
از اين ماجرا ميام بيرون .منظورم چيز ديگه است.مسائلي از اين قبيل هر روزه زياد ديده مي شن. اين كه توي كوچه و خيابون
يه عده آدم بيكار هستن كه دچار مردم آزاري بخصوص براي دخترا هستن زياد تكراري شده.مثلا همين برادر اين دختره كه اين دعوا رو گرفت به احتمال زياد خودش جاي ديگه كارايي مشابه اين كار رو ميكنه.بالا خره هر خواهري ممكنه يه برادر داشته
باشه و هر برادري يه خواهر !بعضي وقها هم كه از اين قبيل دعوا ها ميشه حتي ممكنه سر يه ماجراي واقعا بي اهميت باشه.يا واقعا هيچ ماجرايي نباشه ! ولي وقتي مثلا به يه برادري چيزي گفته بشه ـ لا اقل در خيلي نواحي كشوراينطوره!ـ يه طوري انگار حتما واقعيته و بايد يه كاري كرد .يا حتي خيلي ها هم از روي جو محيط اين كار رو مي كنن .مثل اينكه جلوي شما در يك مهماني يك استكان چاي بگذارن .بعد از مدتي گفتگو اين چاي رو كه يخ زده بخورين و چون توي مهماني هستين چيزي نگين ولي اگه تو خونه بودين چاي زو عوض مي كردين.پس يك مسئله همه جا وجود داره
ودر مفابل يك مسئله نبايد فقط بر طبق محيط تصميم گرفت.
چند وقت پيش كه رفته بودم شهسوار .دم غروبي كه اومدم بيرون برم مغازه از دور ديديم همه دارن ميرن يه طرف كه
اتفاقا مسير من هم به همون سمت بود.از دور مي ديدم كه دعواست.به نظرم اومد كه يه تكه چوبه تقريبا بلنده!بعدا كه جوتر رسيدم و ماجرا رو پرسيدم معلوم شد ماجرا از اين قراره كه: يه ماشيني نزديك بود به يه پسر بچه بزنه. يه دختر خانومي كه
داشت از اون طرفها مي گذ شت اين صحنه رو كه ديد دلش سوخت و يه چيزي به راننده گفت.اون راننده هم كه ماشين رو نگه
داشته بود اومد پائين يه چيزايي جوابش رو داد!در همين حين برادر ايين دختر خانوم رسيد.حالا ديگه طولش نميدم .سر اين ماجرا دعوا شد .اون چوب هم كه گفتم ديدم شكست .يه چوب بلند نبود يه پا رو بود كه برادره رو سر راننده شكسته بود!
از اين ماجرا ميام بيرون .منظورم چيز ديگه است.مسائلي از اين قبيل هر روزه زياد ديده مي شن. اين كه توي كوچه و خيابون
يه عده آدم بيكار هستن كه دچار مردم آزاري بخصوص براي دخترا هستن زياد تكراري شده.مثلا همين برادر اين دختره كه اين دعوا رو گرفت به احتمال زياد خودش جاي ديگه كارايي مشابه اين كار رو ميكنه.بالا خره هر خواهري ممكنه يه برادر داشته
باشه و هر برادري يه خواهر !بعضي وقها هم كه از اين قبيل دعوا ها ميشه حتي ممكنه سر يه ماجراي واقعا بي اهميت باشه.يا واقعا هيچ ماجرايي نباشه ! ولي وقتي مثلا به يه برادري چيزي گفته بشه ـ لا اقل در خيلي نواحي كشوراينطوره!ـ يه طوري انگار حتما واقعيته و بايد يه كاري كرد .يا حتي خيلي ها هم از روي جو محيط اين كار رو مي كنن .مثل اينكه جلوي شما در يك مهماني يك استكان چاي بگذارن .بعد از مدتي گفتگو اين چاي رو كه يخ زده بخورين و چون توي مهماني هستين چيزي نگين ولي اگه تو خونه بودين چاي زو عوض مي كردين.پس يك مسئله همه جا وجود داره
ودر مفابل يك مسئله نبايد فقط بر طبق محيط تصميم گرفت.
Wednesday, September 10, 2003
آدونیس در زبان آشوری به معنای ((سرور)) بکار برده میشه.آدونیس اسم انسانی هم بوده که الان یه مقدار راجعبش توضیح میدم. آدونیس فردی بود که الهه آفرودیته که الهه زبایی بود عاشقش شده بود.حالا بماند سر چه جریاناتی بعد از اینکه با این آدونیس ازدواج میکنه آدونیس میمیره. وقتی مرد الهه پرسفونه که الهه مرگ بود پذیرای روح آدونیس میشه و لطافت روح آدونیس وانو مجذوب خودش میکنه.این دو الهه پیش زئوس یعنی پادشاه خدایان میرن و از اون تقاضا میکنن آدونیس زنده بشه وزئوس هم با اسرارهای فراوان این دو آدونیس رو زنده میکنه.و چون هیچ انسانی دوباره زنده نمیشه .آدونیس هم شد خدای بهار ر .
Tuesday, September 09, 2003
يادداشتهاي
يك
رئيس جمهور
ديروز كه از همايش منع صلاحهاي كشتار جمعي,فردي ,نيم فردي و... برگشتم حسابي احساس خستگي
مي كردم.چند ماهي بود كه فيلم برداري فيلم ((شبحي در بغداد)) تموم شده بود وفعلا كاري رو قبول
نكرده بودم,البته يه پيشنهادي دارم كه روش دارم فكر مي كنم. اسم فيلمنامش ((به سوي كره جنوبي))
بود ولي فعلا نمي خوام جوابي بهشون بدم.ميخواستم استراحت كنم, ولي نشد ! كنفرانس و همايش پشت
سر هم بود كه بايد توشون شركت مي كردم.از گرد همايي نقش ((فيل)) در اقتصاد جهاني گرفته تا سمينار
اصلاح نژادي درخت زيتون!اين آخريش هم كه تازه ازش برگشتم يك جلسه سري وغيرعلني بود.ـ پيش
خودمون بمونه ـ من با رئيس سازمان اطلاعات, رئيس ارتش و يكي دو نفر ديگه جلسه داشتيم وبحث
سر اين بود كه از چه راهي ميتونيم جمهوري x رو سرنگون كنيم.جمهوري ممم تو يكي از قمرهاي
مريخ قرار داره و توش قوانين حقوق بشر اصلا رعايت نميشه!ساكنانش حسابي در رنجن.گذشته از اون
جمهوري x با حمايت از تروريسم بين منظومه اي خطر بزرگي محسوب ميشه! خلاصه تا اينجاها رسيديم
كه تنها راه براندازي حكومت اونجا,وارد شدن از راه ايجاد نارضايتي و اغتشاشه چون از طريق نظامي به دلايل مختلف احتمالا نميتونيم موفق باشيم.البته طرح به طور كامل تصويب نشد, ولي جلسه بالا خره تموم
شد! آخـ ...ي.چقدر خسته شدم.فكر كنم بينم كدوم ويلا برم؟؟! آها مي رم ((گوآنتانامو)).نچ,نميشه حواسم
نبود اونجا دست فاميلاي عصامه است.ازم كليدش رو گرفته بود بده به آشناهاش كه تعطيلات برن اونجا .
ايطوري نميشه . ميرم يه زنگ به عصامه ميزنم ببينم اون چيكار ميكنه؟ قرار بود اون و حسين با هم برن
ماهيگيري. هرجا خواستن برن منم باهاشون ميرم.لا اقل اينطوري تنها نيستيم. بذارين ازشون بپرسم كجا
ميخوان برن, اونوقت شما هم اگه خواستين بياين يه آب و هوايي عوض كنين.ضرر نداره!ديگه بايد برم زنگ
بزنم,فعلا bye..
Diiiid-diiiid / no response the paging!
يك
رئيس جمهور
ديروز كه از همايش منع صلاحهاي كشتار جمعي,فردي ,نيم فردي و... برگشتم حسابي احساس خستگي
مي كردم.چند ماهي بود كه فيلم برداري فيلم ((شبحي در بغداد)) تموم شده بود وفعلا كاري رو قبول
نكرده بودم,البته يه پيشنهادي دارم كه روش دارم فكر مي كنم. اسم فيلمنامش ((به سوي كره جنوبي))
بود ولي فعلا نمي خوام جوابي بهشون بدم.ميخواستم استراحت كنم, ولي نشد ! كنفرانس و همايش پشت
سر هم بود كه بايد توشون شركت مي كردم.از گرد همايي نقش ((فيل)) در اقتصاد جهاني گرفته تا سمينار
اصلاح نژادي درخت زيتون!اين آخريش هم كه تازه ازش برگشتم يك جلسه سري وغيرعلني بود.ـ پيش
خودمون بمونه ـ من با رئيس سازمان اطلاعات, رئيس ارتش و يكي دو نفر ديگه جلسه داشتيم وبحث
سر اين بود كه از چه راهي ميتونيم جمهوري x رو سرنگون كنيم.جمهوري ممم تو يكي از قمرهاي
مريخ قرار داره و توش قوانين حقوق بشر اصلا رعايت نميشه!ساكنانش حسابي در رنجن.گذشته از اون
جمهوري x با حمايت از تروريسم بين منظومه اي خطر بزرگي محسوب ميشه! خلاصه تا اينجاها رسيديم
كه تنها راه براندازي حكومت اونجا,وارد شدن از راه ايجاد نارضايتي و اغتشاشه چون از طريق نظامي به دلايل مختلف احتمالا نميتونيم موفق باشيم.البته طرح به طور كامل تصويب نشد, ولي جلسه بالا خره تموم
شد! آخـ ...ي.چقدر خسته شدم.فكر كنم بينم كدوم ويلا برم؟؟! آها مي رم ((گوآنتانامو)).نچ,نميشه حواسم
نبود اونجا دست فاميلاي عصامه است.ازم كليدش رو گرفته بود بده به آشناهاش كه تعطيلات برن اونجا .
ايطوري نميشه . ميرم يه زنگ به عصامه ميزنم ببينم اون چيكار ميكنه؟ قرار بود اون و حسين با هم برن
ماهيگيري. هرجا خواستن برن منم باهاشون ميرم.لا اقل اينطوري تنها نيستيم. بذارين ازشون بپرسم كجا
ميخوان برن, اونوقت شما هم اگه خواستين بياين يه آب و هوايي عوض كنين.ضرر نداره!ديگه بايد برم زنگ
بزنم,فعلا bye..
Diiiid-diiiid / no response the paging!
روزي با اميدهاي تازه
2 شنبه (10/6 ) صبح بود كه واسه يه كاري رفتم بيرون .تو پياده روها پسر دختراي جووني بودن كه
به طرف دكه هاي روزنامه فروشي مي رفتن. آره ويژه نامه فرهيختگان بود كه هيچي نشده تموم شده بود
شور و حال جالبي داشتن .ياد يه همچين روزايي تو سال 79 افتادم كه خودم دانشجو شدم.رتبه هاي كنكور
سراسري كه تقريبا وضع قبوليها رو مشخص كرد .و حالا دانشگاه آزاد اسلامي . جلوي دكه هاي روزنامه فروشي كه وايستي عكس العمل اي جالب و قشنگي رو ميشه پيدا كرد. تو هر كدوم يه دنيا شادي
و چشمايي كه از شادي مثل دو تا چراقاي ماشين شدن.اميد در هر صورتش قشنگ و زيباست!
به قول سهراب سپهري :
تا شقايق هست زندگي بايد كرد !
2 شنبه (10/6 ) صبح بود كه واسه يه كاري رفتم بيرون .تو پياده روها پسر دختراي جووني بودن كه
به طرف دكه هاي روزنامه فروشي مي رفتن. آره ويژه نامه فرهيختگان بود كه هيچي نشده تموم شده بود
شور و حال جالبي داشتن .ياد يه همچين روزايي تو سال 79 افتادم كه خودم دانشجو شدم.رتبه هاي كنكور
سراسري كه تقريبا وضع قبوليها رو مشخص كرد .و حالا دانشگاه آزاد اسلامي . جلوي دكه هاي روزنامه فروشي كه وايستي عكس العمل اي جالب و قشنگي رو ميشه پيدا كرد. تو هر كدوم يه دنيا شادي
و چشمايي كه از شادي مثل دو تا چراقاي ماشين شدن.اميد در هر صورتش قشنگ و زيباست!
به قول سهراب سپهري :
تا شقايق هست زندگي بايد كرد !
Subscribe to:
Comments (Atom)