Wednesday, January 28, 2004

خودش بود ,همانطور ساکت.سرخی وجودش کاملتر از قبل بهمراه خودش همچنان ادامه داشت.
وجودش پنهان بود اما اکنون نمایان می شد .دیر زمانی بود که با بشر الفت داشت.زمان تولدش
با نوع انسان یکی بود . اما زمانی رسیده بود که پیش خود فکر می کرد برای خود زندگی کند.
نامه را به آدم داد:

فرستنده: عشق گیرنده:آدم
آدرس: ابدیت

آدم نامه را باز کرد:


من مردم

Thursday, January 08, 2004

تمدن هم برای خودش کلمه جالبیه. چه معانی مختلفی هم که ازش نمیشه کرد! در فرهنگ(( معین)) اومده:
1-شهر نشین شدن/باخلاق وآداب شهریان خوگر شدن.2-همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی,
اقتصادی , دینی ,سیاسی و غیره... . یه مقدار فکر کنین؛ ما ,یعنی این مای "اجتماعی" که همه افراد اجتماع
رو شامل میشه . چه مقدار از اصول تمدن رو رعایت میکنیم. تمدن رو اگه به معنای شهر نشینی بگیریم؛
پس همه جای ایران تقریبا متمدنه مثل جاهای دیگه دنیا. فرقش در اینه که توی ژاپن زلزله 1/8 ریشتری
میاد با 1 نفر کشته و تو ایران با حدود 4/6 ریشتر بالای 40000 نفر ! حالا این شهر نشینی با اون یکی چه
فرقی میکنه خودتون حدس بزنین! . حالا یک شهری مثل رشت که شهر محل زندگی منه؛ یه شهر بزرگ محسوب میشه کم کم داره مثل شهرهای بزرگ میشه !غیر جمعیت که زیاد شده یکی از مظاهر ویژه شهر نشینی , تکدی گریه ! که به عناوین مختلفی از جمله فروش دستمال کاغذی , قرآن ,دعا و ... خودش رو نشون میده. فکر می کنین چرا این مشاغل ایجاد شده؟!! غیر اینه که به امید زندگی بهتر بوده که این افراد رو به شهر کشونده, یا اینکه در شهر بودن ولی به همون دلایل گسترش شهر نشینی مجبور به تغییر شغل شدن!
این از تمدن و شهر نشینی.
یک سری از افکار هست که مربوط به نا خود آگاه جمعی میشن. افکاری که کل افراد جامعه به اون اعتقاد
دارن ولی شاید خودشون هم ندونن. مسایلی که از کهن الگوها سر چشمه میگیرن. این کهن الگوها ممکنه
درست یا غلط باشن,ولی در جامعه به سیر خود ادامه میدن,تغییرشون کار راحتی نیست.تنها در صوتی تغییر میکنن که از همون طریقی که بوجود اومدن تغییر کنن... . ولی خیلی از این افکار نادیده گرفته میشن .نا خودآگاه جمعی کم کم داره از ین میره... ای کاش...

Saturday, January 03, 2004

به دست آوردن دلها خيلي سخته, مخصوصا اگه دل يه دختر كوچولوي 3 ساله يا شايد
هم كمتر باشه. كسي كه هنوز چيزي از دنيا نميدونه .شايد فكر كنين راحت باشه ولي هر
قدر سخت يا راحت مهم نيست مهم اينه كه اگه موفق بشين فقط يه احساس خالص ميبينين.
احساسي كه در چشمها موج ميزنه.كاش آدماي اين دوره و زمونه يه ذره از خلوص بچگي
رو داشتن .كاش مردم پشت نقابهاشون نبودن,من كه فكر مي كنم هر كاري بكنين تا اون
خلوص رو ببينين مي ارزه حالا چه تو بچه ها چه آدم بزرگها ...ا
با سلام خدمت همگي!صلاح ديدم كه دلايل عدم آپ ديت شدنم رو بنويسم.راستش يه چند مدتي
جوهر وب لاگ نويسيم خشك شده بود.تازه كه مي خواستم شروع به نوشتن كنم, اون يه ذره
جوهري هم كه پيدا شده بود,خشك شد.فقط يه صحنه ميگم شما بقيه ماجرا رو حدس بزنين.
تصور كنين تو مراسم شب 7 كسي هستين , يادتون مياد كه قبر يكي از همكلا سيهاي دبيرستان
شما كه قبلا تصادف كرده اون نزديكاست.دارين دنبال قبر اون هم كلاسي مي گردين تا يادي ازش
كرده باشين.بعد بشنوين كه مرثيه خون داره ميخونه: ميرن آدما... از اونافقط خاطره هاشون باقي
ميمونه . . .